متن اصلی
در سرزمینهای باستانی ایلام، داستانی بود از گاوی دانا و آرام که همه او را گاو مهماننواز مینامیدند. او همیشه جامی زیبا از نقره در دست داشت و هر کسی به خانهاش میآمد، با آن جام برایش آب خنک چشمه یا شیر تازه میآورد.
این گاو میگفت:
«وقتی کسی را با عشق پذیرایی کنی، دوستیتان تا همیشه ماندگار میشود.»
روزها و شبها گذشت و آوازهی مهربانی او به گوش همه رسید. حتی پادشاه و ملکه هم به دیدنش آمدند تا از جام پر از نوشیدنیاش مزهای بچشند.
هنرمندی ایلامی که از این ماجراها شنیده بود، تصمیم گرفت پیکرهاش را با نقره بسازد، تا هزاران سال بعد هم مردم بدانند که بخشش و مهماننوازی، ارزشهایی ماندگارند.
سالها گذشت و پیکره در دل خاک پنهان ماند… تا آنکه باستانشناسان آن را پیدا کردند و به موزه آوردند. حالا هرکسی آن را میبیند، حس میکند گاو آرام هنوز در حال تقدیم جامی پر از دوستی به اوست.