متن اصلی
در سرزمین باستانی عیلام، هزاران سال پیش، ملکهای مهربان و شجاع به نام ناپیراسو زندگی میکرد. او همسر پادشاه بزرگ، اونتاش ناپیریشا، بود. ملکه ناپیراسو عاشق مردمش بود؛ همیشه گوشهای از کاخ یا معبد میایستاد و با نگاه آرامشبخش خود، دعا و آرزوهایش را برای خوشبختی همه میگفت.
یک روز، هنرمندان فلزکار ایلامی تصمیم گرفتند تندیسی از او بسازند تا این آرامش و قدرت برای همیشه در تاریخ بماند. با مفرغ و روکشی از مس، لباسی پر از نقشونگار برای تندیس تراشیدند. دستان تندیس، آرام روی شکم قرار گرفته بود، و روی آن کتیبهای با خط ایلامی، نام و افتخارات ملکه حک شده بود.
این تندیس بزرگ در معبدی نگهداری میشد تا به همه بگوید: ملکه ناپیراسو، نماد آرامش و شکوه سرزمین ایلام است.
صدها سال گذشت… بادها و بارانها آمدند و رفتند، اما تندیس همچنان در دل خاک شوش پنهان بود. در سال ۱۹۰۳ باستانشناسان آن را پیدا کردند و به موزه لوور بردند. امروز، وقتی بچهها به آن نگاه میکنند، حس میکنند ملکه با لبخندی آرام، هنوز دارد رازهایش را در گوششان زمزمه میکند.