قصه خانه ایی با تالارهای رویایی...

متن اصلی

در دل تهران قدیم، خانه‌ای بزرگ بود که دیوارهایش پر از نقش و آینه بود. این خانه را سال‌ها پیش مردی به نام میرزا محمد قوام‌الدوله آشتیانی ساخته بود؛ خانه‌ای با دو حیاط بزرگ و تالارهایی آن‌قدر بلند که آدم احساس می‌کرد وارد قصری افسانه‌ای شده است.

یکی از تالارها، سقف و دیوارهایش پر از نقاشی‌های رنگارنگ بود، مثل اینکه همه داستان‌های ایران روی دیوارها زندگی می‌کردند. تالار دیگر، پر از آینه‌های براق بود که نور را هزار تکه می‌کرد و به همه جا می‌فرستاد.

مردم می‌گفتند: «باید از این خانه مراقبت کنیم، چون هر گوشه‌اش مثل یک کتاب جادویی است که قصه‌ی تهران قدیم را برای فرزندان آینده تعریف می‌کند.»

حالا این خانه هنوز پابرجاست و هر کسی که واردش شود، می‌تواند در تالارهای جادویی‌اش گم شود و با نور و رنگ دوستان تازه پیدا کند.

 

 

اطلاعات اثر

رسانه
نوشتاری | قصه
نوع اثر
دوره تاریخی
موقعیت سیاسی
مواد و مصالح

ارزیابی و نقطه‌نظرات

{{ reviewsTotal }}{{ options.labels.singularReviewCountLabel }}
{{ reviewsTotal }}{{ options.labels.pluralReviewCountLabel }}
{{ options.labels.newReviewButton }}
{{ userData.canReview.message }}
از همین نگارنده
قصه‌ی «شاه عباس و نگین گرد کویر»
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۶/۳
من، شاه عباس صفوی، سال‌ها پیش، وقتی کاروان‌هایم از کویر داغ عبور می‌کردند، می‌دانستم که این بیابان اگر پناه...

1

1

zeinodin
قصه‌ی «بهار و مهمانخانهٔ آجری‌اش»
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۶/۳
من، شهر بهار، از روزگاران کهن کنار دشت‌ها و کوه‌های همدان زندگی کرده‌ام. بادهای خنک بهاری و بوی خاک باران‌خ...

1

1

IMG_0736
قصه‌ی «کوه و مهمانخانه‌ی آجری‌اش»
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۶/۳
من، کوه بلند کنار کویر، هزاران سال است که اینجا نشسته‌ام. باد و خورشید، برف و باران، همه را دیده‌ام. اما یک...

1

1

IMG_0735

وارد شوید

ایمیل *
گذرواژه *