متن اصلی
سلام بچهها!من یک کبوتر کوچکم که سالهاست کنار گنبد فیروزهای مجموعهی شیخ صفی زندگی میکنم. هر صبح وقتی خورشید طلایی میشه بالهام رو باز میکنم، روی بلندترین گنبد پرواز میکنم و به حیاط بزرگ و سبز مجموعه نگاه میکنم.
من اینجا خیلی چیزها دیدم! سالهای دور، مردم با لباسهای قدیمی و دلهای پاک میآمدند و صدای قشنگ دعا و آواز مهربانی تو حیاط میپیچید. زیر همین گنبدهای زیبا، آدمهای خوب دور شیخ صفی جمع میشدند. شیخ صفی دست نوازش بر سر بچهها میکشید و برای دلهایشان دعا میکرد. گاهی کنج چینیخانه روی طاقچهها مینشینم و به ظرفهای شیشهای و پرنقش نگاه میکنم.هر ظرف، قصهای دارد و هر دیوار، مهری از گذشتهها. شبها هم، روی سَر در بزرگ مینشینم و به ستارهها چشمک میزنم.
این خانه، برای همهی پرندهها و آدمها جا دارد؛ کسی اگر ناراحت بیاید، با لبخند بیرون میرود .انگار جادوی مهربانی در هوای اینجا میوزد!
ولی یک چیزی یادتان نرود، بچهها:اگر این خانهی زیبا و قدیمی خوب نگهداری نشود،کبوترها جایی برای خانه ساختن ندارند و قصههای مهربانی شیخ صفی فراموش میشود. بیایید از این خانه، گنبدها و باغش محافظت کنیم، تا هر ماه و سال بعد باز هم بالزنان بر روی آن پرواز کنیم و کودکان آینده هم صدای دوستی را بشنوند