متن اصلی
خیلی خیلی دورتر از روزی که ما به مدرسه میرویم، وقتی که هنوز ماشین و خانههای بلند نبود، گروهی از مردم ساده و مهربان در کنار دشتهای سبز و آفتابی کاشان زندگی میکردند.
آنها که اولینهای ایران بودند، خانههایی کوچک با شاخ و برگ و گل میساختند و هر روز، با دوک نخریسی و سفالگری، لباس و ظرف برای خود درست میکردند.
سالها گذشت. مردم دهکده یاد گرفتند چگونه حیوانات را اهلی کنند و زمین را برای اولین بار کشت نمایند، گندم و جو بکارند، حیوانها را نگه دارند و حتی با اقوام دیگر در دوردستها دادوستد کنند. دخترها و پسرها هر روز قصهی «تپهی جادویی» را میشنیدند، جایی که گاهی بادی میوزید و روی خاکش خردهسفالهای سرخ و تصویردار به جا میگذاشت.
در مرکز این تمدن، زیگورات سیلک ــ یک نیایشگاه بلند و باابهت که با خشت و گل ساخته بودند ــ جا خوش کرده بود. مردم برای شادی، دعا، مهربانی و امید در کنار زیگورات جمع میشدند.
راز زندگی و مرگ:
مردم سیلک باور داشتند وقتی میمیرند، مثل تولدی دوباره است. آنها مردگان را در کنار اجاق خانه یا برخی در گورهایی خاص دفن میکردند و همراهشان ظرف و زینت و حتی وسایل اسب میگذاشتند تا در دنیای دیگر سفر راحتی داشته باشند.
چرخ سفالگریِ سیلک:
یکی از بچهها، با کشف یک چوب باریک و گرد، چرخ سفالگری را ساخت. این اختراع برای همه شادیآور بود! چون آنها حالا میتوانستند ظرفهایی دقیقتر، ظریفتر و با نقشهای ماندگار و مخصوص به خودشان بسازند.
راز دومین تپه:
تپه شمالی و جنوبی سیلک هرکدام رازهایی در دلشان دارند. اگر یک روزی با دقت در خاک سیلک قدم بزنی، شاید خردهسفال یا شیء کوچکی پیدا کنی که هزاران سال پیش دست یک بچه مثل تو آن را ساخته است!
چرا باید سیلک را حفظ کنیم؟
تپه سیلک جعبه جادویی خاطرات ایرانیان است؛اگر از این سرزمین کهن مراقبت کنیم، رازها، هنرها، اختراعها و داستانهای نیاکانمان برای همیشه زنده میماند و به بچههای فردا هم خواهیم گفت:ما فراموش نمیکنیم ریشهها و قصههای خاکمان را.