متن اصلی
سلام بچهها!
من همان کاروانسرای گنجعلیخان هستم، درست کنار میدان تاریخی کرمان، با دیوارهای بلند و ایوانهای بزرگم که مثل دستهای باز، همیشه به روی مهمانها گشودهاند.چهار ایوان زیبای من، از وقتی ساخته شدم – آن هم چهارصد سال پیش، در زمان صفویها – هر روز و شب پر از رفتوآمد مسافرها، تاجران و قصههای دور و دراز بود. من دو طبقهام، هر گوشه و اتاقم صدای پای کاروانها و زمزمه ستارهها را شنیده است.روی کاشیهای معرق و مقرنسهای من، خورشید میتابد و نقشونگارهایی دارم که با دست هنرمندان، آرام آرام ساخته شدهاند. حتی خطاط معروف، علیرضا عباسی، با قلم جادوییاش نامم را با خط خوش نوشته است تا هرکس وارد شد، بداند من خانهی قصههای باارزش هستم!زمان میگذرد و حالا من یکی از یونسکوییهای ایران هستم، یعنی همه مردم جهان میدانند نگهداری من چقدر مهم است. اما راستش را بخواهید…
اینجا هستم تا بچهها، وقتی از کنارم میگذرند یا در حیاطم بازی میکنند، یادشان بماند که خانههایی مثل من با قصهها و لبخندهای هزاران آدم ساختهشدهاند.اگر من بمانم، قصههایم هم میماند تا هیچکس گذشته را فراموش نکند.