متن اصلی
روزی روزگاری، در سرزمین ما، مهندسان و کارگران باهوش تصمیم گرفتند قطاری بسازند که از جنگلها، کوهها، رودها و دشتها بگذرد و مردم را از شمال تا جنوب ایران به هم برساند.آنها تونلهای بلند در دل کوه کندند و روی درهها، پلهای قوسی ساختند که مثل پل خواب اژدها روی درهها کشیده شدهاند. این قطار جادویی که از چهار فصل میگذرد، بچهها و بزرگترها را از کنار جنگلهای سرسبز، روستاهای کوچک، و دشتهای پهناور عبور میدهد.خیلیها فکر میکردند این کار غیرممکن است، اما با همت مردم و مهندسان، قصهی جادویی راهآهن شمال تا جنوب ایران آغاز شد؛ حالا اگر سوار این قطار شوی، صدای چرخهایش، قصهی دوستی، تلاش و خیال را برایت تعریف میکند…
میدانید چرا باید قطار جادویی و پلهای بلندش را حفظ کنیم؟
چون مثل یک کتاب قصه بزرگ است که هر پیچ و تابش، داستان تلاش و دوستی مردم ایران را در دل خودش نگه داشته. وقتی این قطار از جنگل و کوه و دشت میگذرد، انگار همهی خاطرهها و امیدهای مردم را هم با خودش میبَرَد.اگر بخواهیم بچههای فردا هم همین قصههای قشنگ را بشنوند و این قطار را ببینند که روی پل میلغزد و از تونلها رد میشود، باید خوب از آن مراقبت کنیم.