قصه دوستی آب و خاک...

متن اصلی

روزی روزگاری در دل کوه‌های شیرکوه،یک رود زیرزمینی دوست‌داشتنی زندگی می‌کرد که اسمش قنات حسن‌آباد مشیر بود!این رود آب خنک و تمیز هدیه می‌داد به مردم ده‌نو، حسن‌آباد و مریم‌آباد!مدتها قبل (تو دوره‌ی پادشاهان قدیم و حتی از قرن هشتم هجری!)
پدرها و مادرهای دانا، این تونل جادویی را در دل زمین ساختندتا آب را از کوه‌های غربالبیزتا روستاها و باغ‌های زیبای مهریز و یزد بیاورد.در بهار و روزهای خوب،آب این قنات آنقدر زیاد می‌شود که همه‌ی باغ‌هاسیراب می‌شوند و درخت‌ها خوشحال می‌خندند!
آب قنات حسن‌آباد یک ویژگی خیلی جالب داردکه همیشه تمیز و شفاف و بدون املاح است.مثل یک لیوان آب گوارا !حتی وقتی هوا گرم می‌شود و خورشید می‌تابد،قنات با قدرت خودش، آب سردش را زیر کوشک باغ پهلوان‌پور،می‌فرستد تا باغ و آدم‌ها خنک و شاد باشند.

چرا باید قنات حسن‌آباد مشیر را حفظ کنیم؟چون این قنات یک دوست وفادار برای همه است.دوستی که هزاران سال است آب سالم را از دل زمین به روستاها می‌برد ومردم و طبیعت را شاداب نگه می‌دارد.بچه‌ها اگر ما از این قنات خوب مراقبت کنیم و آبش را هدر ندهیم،همیشه می‌توانیم در باغ‌های سبز بازی کنیم،ورودخانه‌های پاک شنا کنیم و از داستان‌های قدیمی پدربزرگ و مادربزرگ بیشتر یاد بگیریم!

 

 

اطلاعات اثر

رسانه
نوشتاری | قصه
نوع اثر
دوره تاریخی
موقعیت سیاسی
مواد و مصالح

کلیدواژه‌ها

ارزیابی و نقطه‌نظرات

{{ reviewsTotal }}{{ options.labels.singularReviewCountLabel }}
{{ reviewsTotal }}{{ options.labels.pluralReviewCountLabel }}
{{ options.labels.newReviewButton }}
{{ userData.canReview.message }}
از همین نگارنده
قصه‌ی «شاه عباس و نگین گرد کویر»
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۶/۳
من، شاه عباس صفوی، سال‌ها پیش، وقتی کاروان‌هایم از کویر داغ عبور می‌کردند، می‌دانستم که این بیابان اگر پناه...

1

1

zeinodin
قصه‌ی «بهار و مهمانخانهٔ آجری‌اش»
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۶/۳
من، شهر بهار، از روزگاران کهن کنار دشت‌ها و کوه‌های همدان زندگی کرده‌ام. بادهای خنک بهاری و بوی خاک باران‌خ...

1

1

IMG_0736
قصه‌ی «کوه و مهمانخانه‌ی آجری‌اش»
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۶/۳
من، کوه بلند کنار کویر، هزاران سال است که اینجا نشسته‌ام. باد و خورشید، برف و باران، همه را دیده‌ام. اما یک...

1

1

IMG_0735

وارد شوید

ایمیل *
گذرواژه *