قناتی که از آن گوهر می ریزد...

متن اصلی

در دل شهر زیبای جوپار در کرمان،یک قنات جادویی با نامی عجیب و قشنگ زندگی می‌کند:قنات گوهرریز!روزی روزگاری، سال‌ها پیش در زمان پادشاهان صفوی،مردم جوپار با همکاری و تلاش زیاد،تونل‌هایی در دل کوه و خاک ساختندتا بتوانند آب خنک و زلال کوهستان را به روستا و باغ‌هایشان بیاورند.

اما این قنات، فرق داشت!آب قنات گوهرریز، مثل جویباری از جواهر بود.انگار قطره‌ها، دانه‌دانه گوهر و مروارید از دل کوه برای مردم ارمغان می‌آوردند!مردم می‌گفتند:آب گوهرریز، مثل گوهر ارزش دارد؛هر قطره‌اش، یک گوهر قیمتی است که زمین، با مهربانی برای ما می‌فرستد.

زمین تشنه، باغ‌ها و درختان،همه از قنات گوهرریز می‌نوشند و شاداب می‌شوند.آدم‌ها هم با این آب،نان درست می‌کنند، چای می‌ریزند،و گل‌هایشان را پر از لبخند و زندگی می‌کنند.

چرا باید قنات گوهرریز را حفظ کنیم؟گنجینه‌ای پنهان و جادویی از آب و مهربانی است.آبش نه فقط برای آدم‌ها،بلکه برای تمام پرنده‌ها، درخت‌ها و گل‌ها هم،یک گوهر واقعی است!اگر ما از قنات مراقبت کنیم،نه‌تنها آب برای سال‌های بعد می‌ماند،بلکه قصه‌ای از کوشش و دانش گذشتگان هم زنده خواهد ماند.

پس اگر روزی آبی زلال از قنات گوهرریز دیدی،یادت باشد: هر قطره‌اش یک گوهر است.گوهر زندگی، دوستی و آینده زمینمان

اطلاعات اثر

رسانه
نوشتاری | قصه
نوع اثر
دوره تاریخی
موقعیت سیاسی
مواد و مصالح

ارزیابی و نقطه‌نظرات

{{ reviewsTotal }}{{ options.labels.singularReviewCountLabel }}
{{ reviewsTotal }}{{ options.labels.pluralReviewCountLabel }}
{{ options.labels.newReviewButton }}
{{ userData.canReview.message }}
از همین نگارنده
قصه‌ی «شاه عباس و نگین گرد کویر»
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۶/۳
من، شاه عباس صفوی، سال‌ها پیش، وقتی کاروان‌هایم از کویر داغ عبور می‌کردند، می‌دانستم که این بیابان اگر پناه...

1

1

zeinodin
قصه‌ی «بهار و مهمانخانهٔ آجری‌اش»
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۶/۳
من، شهر بهار، از روزگاران کهن کنار دشت‌ها و کوه‌های همدان زندگی کرده‌ام. بادهای خنک بهاری و بوی خاک باران‌خ...

1

1

IMG_0736
قصه‌ی «کوه و مهمانخانه‌ی آجری‌اش»
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۶/۳
من، کوه بلند کنار کویر، هزاران سال است که اینجا نشسته‌ام. باد و خورشید، برف و باران، همه را دیده‌ام. اما یک...

1

1

IMG_0735

وارد شوید

ایمیل *
گذرواژه *