صندوقچه آرزوها...

متن اصلی

به نظر من امام‌زاده شاهزاده حسین قزوین مثل یک قصه جادویی است که وسط شهر قزوین نشسته! وقتی وارد حیاطش می‌شوی، اول از همه چشم‌هایت از دیدن درخت‌های بزرگ و سایه‌های خنک آنجا روشن می‌شود. بعضی وقت‌ها پرنده‌ها هم کنار تو آواز می‌خوانند و همه‌جا از عطری قشنگ و حس آرامش پر می‌شود.

داخل امام‌زاده، آرامگاه شاهزاده حسین قرار دارد .مردم از گذشته‌های دور تا حالا، برای آرزو کردن و شاد بودن دلشان به اینجا می‌آیند. خیلی‌ها شمع روشن می‌کنند یا تکه‌ای پارچه کوچک به ضریح می‌بندند و زیر لب دعا می‌کنند.

این امام‌زاده فقط یک ساختمان قدیمی نیست، مثل صندوقچه‌ای است پر از خاطره و آرزو... با هر بار قدم زدن توی حیاط یا نگاه کردن به کاشی‌های رنگی‌اش، احساس می‌کنی قصه‌های قشنگ از دل تاریخ زنده می‌شوند و تو هم یک قهرمان کوچک از داستان‌های ایران باستان می‌شوی.

حفظ و نگهداری این امام‌زاده، یعنی مراقبت از قصه‌ها و آرزوهای مردم قزوین و بچه‌های کنجکاوی مثل من، تا همیشه جایی برای حرف زدن با گذشته و لبخند زدن به آینده باقی بماند.

اطلاعات اثر

رسانه
نوشتاری | جستار
نوع اثر
دوره تاریخی
موقعیت سیاسی
مواد و مصالح

کلیدواژه‌ها

ارزیابی و نقطه‌نظرات

{{ reviewsTotal }}{{ options.labels.singularReviewCountLabel }}
{{ reviewsTotal }}{{ options.labels.pluralReviewCountLabel }}
{{ options.labels.newReviewButton }}
{{ userData.canReview.message }}
از همین نگارنده
الهه دوست داشتنی...
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۴/۲۹
در سرزمینی اسرارآمیز که خورشید بر تپه‌هایش می‌درخشید و باد در دشت‌هایش آواز می‌خواند، روزی روزگاری مردمان ج...

1

1

36
دوستان بزهای کوهی قیری...
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۴/۲۹
در سرزمین خیلی دور و قدیمی،  گاهی آدم‌ها از قیر طبیعی چیزهای جالب و شگفت‌انگیز می‌ساختند.  یکی از این چیزها...

1

1

30
قصه پرواز شیرها...
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۴/۲۹
روزی روزگاری، در سرزمینی قدیمی و رازآلود به نام عیلام،  در دل خاک آرامگاهی مخفی پنهان شده بود.  تا اینکه یک...

1

1

18

وارد شوید

ایمیل *
گذرواژه *