قصه‌ی «کاروانسراهای  پیر مهربان »

متن اصلی

 

سلام! من کاروانسرای میان‌دشت هستم—یا بهتر بگویم، ما سه‌تا هستیم. مثل سه برادر که شانه به شانه هم در دل دهکده‌ای میان دشت و کویر ایستاده‌ایم.

من بزرگ‌ترین و قدیمی‌ترینمانم؛ در روزگار شاه عباس صفوی ساخته شدم، با دیوارهای سنگی محکم، نقشهٔ مربعی ۵۰ در ۵۰ متر، و چهار ایوانی که مثل چهار درِ باز به سمت دوستان دعوت می‌کنند. برادرهای کوچکم کمی بعدتر آمدند، در زمان قاجار، با آجرهایی که مثل غروب کویر رنگ می‌درخشند.

هر سه ما، سال‌ها قلب تپندهٔ جاده بودیم. کاروان‌ها از هر سوی ایران و حتی دورتر می‌آمدند. ما می‌توانستیم تا ۲۰۰۰ مسافر و زائر را در آغوشمان جا بدهیم—زائرهایی که از شاهرود رهسپار مشهد می‌شدند، با دل‌هایی پر از دعا.

یادتان هست؟ تاجران ادویه، چوپانان شاد، جهانگردانی مثل «جاکسون» و «ودنوون»… همه از ما گذشته‌اند و هرکدام گوشه‌ای از سفرشان را روی دیوارهای دل ما حک کرده‌اند. شب‌ها، وقتی سه برادر کنار هم می‌خوابیدیم، صدای قصه‌گویی، شرشر آب مشکی‌ها، و بوی نان تازه در حیاط‌هایمان پخش می‌شد.

امروز شاید کمتر قافله‌ای رد شود، اما می‌دانم اگر ما بمانیم، هنوز می‌توانیم همان حس امنیت، گرما، و مهمان‌نوازی را به دل مسافران هدیه دهیم.

از شما خواهش می‌کنم:

«ما را حفظ کنید، چون هر ایوان و هر اتاقمان صفحه‌ای از کتاب سفر ایران است. اگر نباشیم، بزرگ‌ترین مهمانخانهٔ جاده و همه خاطرات هزاران مسافر در شن‌های کویر گم می‌شود.»

اطلاعات اثر

رسانه
نوشتاری | قصه
نوع اثر
دوره تاریخی
موقعیت سیاسی
مواد و مصالح

کلیدواژه‌ها

ارزیابی و نقطه‌نظرات

{{ reviewsTotal }}{{ options.labels.singularReviewCountLabel }}
{{ reviewsTotal }}{{ options.labels.pluralReviewCountLabel }}
{{ options.labels.newReviewButton }}
{{ userData.canReview.message }}
از همین نگارنده
قصه‌ی «شاه عباس و نگین گرد کویر»
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۶/۳
من، شاه عباس صفوی، سال‌ها پیش، وقتی کاروان‌هایم از کویر داغ عبور می‌کردند، می‌دانستم که این بیابان اگر پناه...

1

1

zeinodin
قصه‌ی «بهار و مهمانخانهٔ آجری‌اش»
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۶/۳
من، شهر بهار، از روزگاران کهن کنار دشت‌ها و کوه‌های همدان زندگی کرده‌ام. بادهای خنک بهاری و بوی خاک باران‌خ...

1

1

IMG_0736
قصه‌ی «کوه و مهمانخانه‌ی آجری‌اش»
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۶/۳
من، کوه بلند کنار کویر، هزاران سال است که اینجا نشسته‌ام. باد و خورشید، برف و باران، همه را دیده‌ام. اما یک...

1

1

IMG_0735

وارد شوید

ایمیل *
گذرواژه *