قصهی «بشقاب درخت آبی»
متن اصلی
خیلی سال پیش، در دل خوزستان، کوزهگری پیر زندگی میکرد که عاشق قصه گفتن بود. اما قصههایش را نه با کلمات، که با رنگ و نقش روی سفال مینوشت!
یک روز، او بشقابی ساخت و رویش درختی آبیرنگ کشید. میگفت:
- این درخت، نگهبان چشمهای خنک است که هرکس به آن برسد، خوشبختی و آرامش پیدا میکند.
کنار درخت، او شکل عجیبی کشید: مثل یک شاخه که پربار است مثل گویی آویزان. برای بچهها توضیح داد که این، میوهی جادویی درخت است که فقط وقتی به آدم مهربان میرسد، خودش را نشان میدهد.
سالها بشقاب مهمان سفرههای شاد و پر داستان مردم بود. بعد، به دست باستانشناسان رسید و حالا در موزه ایران باستان در تهران زندگی میکند؛ جایی که هر روز، بچهها به دیدارش میآیند و او قصهی «درخت آبی و میوهی مهربانی» را برایشان تعریف میکند.
اطلاعات اثر
کلیدواژهها
ارزیابی و نقطهنظرات
{{ reviewsTotal }}{{ options.labels.singularReviewCountLabel }}
{{ reviewsTotal }}{{ options.labels.pluralReviewCountLabel }}
{{ options.labels.newReviewButton }}
{{ userData.canReview.message }}
از همین نگارنده