متن اصلی
هزاران سال پیش، در سرزمین عیلام، پادشاهی به نام اونتاش ناپیریشا فرمان داد معبد باشکوهی برای الهه کیریریشا ساخته شود. برای اینکه این معبد همیشه در امان باشد، یک آهنگر ماهر هدیهای خاص ساخت: تبر آیینی با شکلی بیهمتا.
دستهی تبر، سرِ شیر قدرتمندی بود که گویی آماده غرش است. از دهان این شیر، تیغهی درخشانی بیرون میآمد که روی آن با خط ایلامی، نام پادشاه حک شده بود. پشت سر شیر، پیکرهی کوچک گرازی نشسته بود که با آلیاژ طلا و نقره ساخته شده و مثل یک همراه وفادار، همیشه مراقب بود.
این تبر برای جنگ ساخته نشده بود؛ بلکه در آیینها و دعاهای مهم معبد استفاده میشد، تا یادآور قدرت، شجاعت و شکوه سرزمین ایلام باشد.
قرنها گذشت… بادهای کویر قصههایش را با خود بردند، اما تبر شیرِ نگهبان در دل خاک شوش پنهان ماند تا روزی باستانشناسان آن را پیدا کنند. حالا، او در موزه لوور با آرامش میدرخشد و به همه یادآوری میکند که آثار گذشته، نگهبانان داستانهای کهن هستند.