قصه تکیه ایی پر از آینه بود
متن اصلی
در دل شهر کرمانشاه، خانهای بود که دیوار و سقفش از هزاران آینه کوچک ساخته شده بود. وقتی خورشید میتابید، نور مثل ستارههای ریز روی دیوار میرقصید.
اینجا تکیه بیگلربیگی بود؛ جایی که سالها پیش، عبدالله خان برای گردهمایی مردم و اجرای تعزیه در ماه محرم ساخت. حیاطش سنگفرش داشت، پنجرهها شیشههای رنگی، دیوارها گچبری و نقاشیهای زیبا.
مردم میگفتند: «باید از این تکیه مراقبت کنیم، چون مثل یک دفتر خاطرات بزرگ است؛ هر آینه، هر کاشی و هر نقش آن، داستان گذشته شهر ما را برای بچهها و نوههایمان حفظ میکند».امروز، تکیه مثل یک گنج زنده در قلب شهر میدرخشد و قصههایش را برای هر کسی که به دیدارش برود، تعریف میکند.
اطلاعات اثر
کلیدواژهها
ارزیابی و نقطهنظرات
{{ reviewsTotal }}{{ options.labels.singularReviewCountLabel }}
{{ reviewsTotal }}{{ options.labels.pluralReviewCountLabel }}
{{ options.labels.newReviewButton }}
{{ userData.canReview.message }}
از همین نگارنده