متن اصلی
در دل سرزمین ایران، شهری هست پر از آفتاب، خانههای خشتی، بادگیر و کوچههای پرپیچوخم. این شهر را کاشان مینامند؛ جایی که کوههای بلند و کویر پهناور دور تا دورش را گرفتهاند و بادی خنک، از بام آسمانهایش عبور میکند.
کاشان، شهری است که مردمش، از گذشتههای خیلی دور، خانههایی با دیوارهای کاهگلی میساختند تا در تابستان گرم، خنک بماند و در زمستان، گرما را نگه دارد. توی کوچههایش همیشه بوی گل محمدی میپیچد و صدای زندگی، قصه هزارساله میگوید. اینجا مردم یهودی، مسلمان و زرتشتی، در کنار هم سالیان دراز زندگی و کار کردند و از هنر و صنعت فرشبافی، کاشیگری و پارچهبافیشان آوازهای جهانی ساختند.
راز قدمت کاشان
در کاشان، جایی هست به نام تپههای سیَلْک؛ جایی که مردمان باستان، نخستین زندگی کشاورزی، دامداری و ساخت ظروف سفالی و زیگوراتها را آغاز کردند. این تپهها مثل کتابی سنگی و خاموش، از ۸۰۰۰ سال پیش از تاریخ تا به امروز قصه میگویند.
بادگیرها و خانههای خشت و آفتاب
هر بام خانه، بادگیری بلند چون گوش بادگیر به آسمان گشوده، تا زمزمه باد خنکی را به اتاقها بیاورد. بازاری بزرگ و پرقصه هم دارد که هزاران سال است مردم در آن به خرید و فروش و گفتوگو و خنده میپردازند.
چرا باید کاشان را دوست بداریم و حفظ کنیم؟
چون هر کوچه و هر آجر از کاشان قصهای است از صبر، هوش، مهربانی و همدلی. در نگهداری این شهر، در حقیقت قصه هزاران سال زندگی، آفرینش و امید زنده میماند و به بچههای آینده میرسد تا بدانند ساختن و با هم بودن، زیباترین میراث سرزمین ماست.