متن اصلی
در خیلی خیلی روزگاران دور، وقتی روستاهای نخستین در دشت قزوین شکل میگرفت، مردمان مهربان، با دستان هنرمندشان خاک را ورز دادند و ظرفی ساختند بزرگ و زیبا.این ظرف پایهدار، مثل یک جام جادویی بود! بهار که میشد، روی آن با نقشهایی از شاخه و برگ یا شاید ماهیهای کوچک و قشنگ نقاشی کشیدند تا هر مهمانی، جشن یا غذای خانوادگی رنگینتر و شادابتر شود.
هر بار که مادربزرگی در این ظرف غذا میریخت، بچهها دورش جمع میشدند و از نقشونگارها قصه میبافتند؛ گاهی از پرندگان، گاهی از دانههایی برای برکت و گاهی از رویای باران!
این ظرف ساده، راز هزاران امید و آرزوی مردمان نخستین قزوین را با خود دارد و حالا در موزه ایران باستان نشسته و به ما چشمک میزند:
این ظرف، نه فقط یک شیء؛ بلکه قصهگوی زندگی، هنر و آرزوهای مردم هزاران سال پیش است. اگر از آن مراقبت کنیم، قصههای طولانی روزگاران کهن برای همیشه زنده میمانند!