متن اصلی
روزی روزگاری کنار جادهای مهم در جنوب ایران، جایی که کاروانها میان شهرهای شیراز، لار و بندرعباس در حرکت بودند، یک کاروانسرای زیبا به نام کاروانسرای بستک ساخته شد. این کاروانسرا با دیوارهای سفید و درهای رنگارنگ، مثل یک پناهگاه مهربان برای مسافران خسته بود. شبها، وقتی شترها و اسبها از گرما و خستگی راه به آن میرسیدند، همه زیر گنبدهای سفید و ایوانهای خنکش جمع میشدند و قصه سفر و داستان دوستی میگفتند.امروز، کاروانسرای بستک مثل گذشته جای استراحت مسافران است، با این تفاوت که گردشگران آمدهاند تا زیبایی و آرامش آن را تجربه کنند و از راز و قصه دیوارهای قدیمیاش لذت ببرند.
این بنا یادگار گذشته پر رونق جنوب کشور ماست و حفظ کردنش یعنی زنده نگه داشتن داستانهای سفر و مردمانی که جادهها را به هم وصل کردند.حفظ کاروانسرای بستک، درست مثل نگهداری یک قصه قدیمی و قشنگ است که نسل به نسل به ما میرسد. وقتی این بنا را نگه میداریم، یاد میگیریم که مردم سالها پیش چطور سفر میکردند، با هم مهربان بودند و برای راحتی یکدیگر خانههای امن میساختند.