متن اصلی
تا حالا درختی را دیدهای که از همه بزرگتر و پیرتر باشد؟ سرو ابرقو دقیقاً چنین درختی است! او توی شهر کوچک ابرقو، آرام و باوقار ایستاده و ۴۵۰۰ سال سن دارد! یعنی موقعی که هیچکدام از ما نبودیم، حتی پدربزرگ و مادربزرگهایمان هم نبودند، او اینجا بوده و دنیا را تماشا میکرده!
وقتی کنار سرو ابرقو میایستی، حس میکنی روبهروی یک قهرمان غولپیکرِ سبز هستی؛ شاخههایش را مثل دستهای مهربانش باز کرده تا پرندهها، باد و آدمها زیر سایهاش آرام بگیرند. شاید اگر خوب گوش کنی، صدای قصهگفتن باد را توی برگهایش بشنوی: قصهی آدمهایی که آمدند و رفتند، عروسیها و جشنها، حتی تبسم ستارههای شب تا سحر.
همه بچههای ایران باید این درخت را دوست داشته باشند؛ چون سرو ابرقو تنها یک گیاه نیست ــ او یک یادگاری زنده از هزاران سال پیش است، کسی که رازهای زمین و آسمان را دیده و هنوز کنار ما نفس میکشد.
ما باید مراقب سرو باشیم، مثل یک گنج بیهمتا، تا همیشه بچهها بتوانند از او دیدن کنند، زیر سایهاش بازی کنند و به آرزوهای سبزش گوش بدهند.